هنوز مستِ مستم

ز شراب بوسه های تو هنوز مستِ مستم


تو ببین چقدر مستم، که سبوی مِی شکستم


چو لبان بوسه خواهت اثر ِ شراب دارد


دل اگر به مِی ببندم به خدا که پَستِ پَستم


پس از این کسی نبیند به کفم پیالۀ مِی


دگرم به مِی چه حاجت چو گرفته ای تو دستم


بخدا که جان مایی مرو از تنم تو ای جان


که ز بودِ توست بودم که ز هستِ توست هستم


بنگر ز فرط مستی ره خانه را ندانم


تو بیا بگیر دستم که دگر ز پا نشستم


به کف صبا میفشان سر زلف شام رنگت


که به تار تار ِ مویت همه عمر خویش بستم


مکنم تو منع زاهد پس از این ز مِی پرستی


نگهش مِی و لبش مِی چه کنم که مِی پرستم


هما میرافشار

یادگار

 

رفتی دلم شکستی، این دل شکسته بهتر

 پوسیده رشته عشق، از هم گسسته بهتر

 

من انتقــــــام دل را هرگــــــز نگیــرم از تو

این رفته راه ناحق، در خون نشستـــه بهتر

 

در بزم باده‌نوشـــــــان ای غافـل از دل من

بستی دو چشم و گفتم، میخانه بسته بهتر

 

چون لاله‌های خونین ریزد سرشکم امشب

 بر گور عشق دیرین، گل دسته دسته بهتر

 

آیینه‌ایســــت گویا این چهــــــــره‌ی غمینم

 تا راز دل ندانی، در هم شکستــــــه بهتـــر

 

فرســـــوده بند الفت، با صــــد گـــره نیرزد

پیمان سست و بی‌جا،ای گل، نبستــه بهتر

 

گـــر یادگار باید از عشــــق خانـــه‌ســوزی

داغی هما به سینه، جانی که خسته بهتر

 

 هما میر افشار

كــوچـــه

"كــوچـــه" سروده هما میرافشار در پاسخ به اثر فریدون مشیری:


بی تو طوفان زده دشت جنونم

صید افتاده به خونم

تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟


بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی!


نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،

دگر از پا نشستم


گوئیا زلزله آمد،

گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی


تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من

که ز کوی‌ات نگریزم


گر بمیرم ز غم دل

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!

نتوانم، نتوانم

بی تو من زنده نمانم