من مانده ام این چشم چرا این همه کال است

 چشمان تو آرامش دریای خیال است 


 تو قله ی دنیایی و من خسته ترینم

حالی بده سیمرغ دلم بی پروبال است


 کم حوصله ترازمن عاشق که کسی نیست

 یاد تو قرار دل من در همه حال است


 در شدت وابستگی من به نگاهت

 نه جای شک و شبهه و نه جای سوال است


 حال من ویران شده  تعریف  ندارد

 چون کشور بحران زده درحال زوال است


 دوراز تو نشستن به خداوند حرام است

 بوسیدن  لبهای تو در شرع حلال است



  تا زهر به لبخند تو آمیخته هر دم

 از باغ لبت چیدن یک بوسه محال است


 من عاشق لج بازی شیرین تو هستم

 لج بازی تو مثل تن آب زلال است


 برخیز و بیا تا تو نخواهی به خداوند

 وضع من  وتوطبق همین شکل و روال است