سرمست
باد با رقصیدن از پیراهنت رد می شود
آب ؛ سرمست است وقتی از تنت رد می شود
من كه دورم از تو اما خوش به حال هر نسیم
وقتی از گل های سرخ دامنت رد می شود
خوش به حال لرزش دستی كه با لرزیدن از -
مرزهای دكمه ی پیراهنت رد می شود !
خوش به حال گردش سیاره وقتی نیمه شب -
از مدار چشم های روشنت رد می شود !
خوش به حال هرم آن بازوی عریانی كه گاه
مثل پیچك های باغ از گردنت رد می شود !
من كه گفتم « چشم » ! اما خوش به حال هر كه از -
« لطفا از این بیشتر نه ! » گفتنت رد می شود !
" اصغر عظیمی مهر "
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 11:43 توسط مزدک
|