خط قرمز دور اسمم میکشی
خط قرمز دور اسمم میکشی تا اینکه ممنوعم کنی
شایدم می خواستی ، شر من را از سرخود کم کنی
پیش پایت ، آب گشتم ! ... گم شدم در بین ماهیهای رود
اینقدر پس بی خودی زحمت نکش از بام پارویم کنی
گردنم نازک تر از مو!!!هر چه گفتی گفته ام بر روی چشم
این سری هم بی وفا لازم نبود اینطور ابرو خم کنی
بعد من تنها تر از اینها که هستی میشوی !!! مانند من
پس برایت بهتر است پیمانه ای از چای کمتر دم کنی
سبز بودم بین چشمت وقت افتادن به این زودی نبود
فکر این را هم نمی کردم که با دستان خود زردم کنی
مینویسم روی کاغذ جمله های آخراین قصه را
"دوستت دارم هنوزم ! من فقط می خواستم درکم کنی"
امیر سهرابی