سمت دانشكده در ساعت

سمت دانشكده در ساعت معمولي كه


گير مي داد به تو خانم مسئولي كه


با تذكر ،و تو اعصاب نداري ديگر


وشدي مات به آن گوشي مشغولي كه


پشت خط يك نفر انگار خودش را مي كشت


مي روي حل بشوي در دل فرمولي كه


عشق يا اينكه هوس ،مسئله اينست ولي


مي رسي گيج به يك پاسخ مجهولي كه


دردسر مي كشي و دود شدي در سيگار


مي خورد روح تو را قوطي كپسولي كه


هم زد آن قاعده را قاشق تو در ليوان


عشق يا اينكه........ فرو بردن محلولي كه


زندگي بود كلاسي كه تمامش كردي


مي روي خواب سر ساعت معمولي كه

حسین میهمان پرست

زنبور عسل

گفتی که برو حضرت آقا! شدنی نیست

پس حاصل جمع من و تو ما شدنی نیست

 

در سینه ی من عشق گذاری شده گویا

بمبی ست در این سینه که خنثا شدنی نیست

 

با لشکر بهرام در افتاده مگر باد  !

بانو گره ی روسریت وا شدنی نیست

 

پیچیده تر از هرچه بگویم شده مویت

حل کردن اینگونه معما شدنی نیست

 

زنبور عسل روی لبانت زده کندو

شیرینی لبهای تو معنا شدنی نیست

 

آغوش تو هم امن، و هم زلزله خیز است

در نقشه چنین نقطه که پیدا شدنی نیست

 

گیرایی چشمان تو درصد نپذیزد

آنقدر که با ویسکی و ودکا شدنی نیست

 

"دل نیست کبوتر که چو بر خواست نشیند"

من دل بکنم از تو ؟ به مولا شدنی نیست 

حسین میهمان پرست