سمت دانشكده در ساعت
سمت دانشكده در ساعت معمولي كه
گير مي داد به تو خانم مسئولي كه
با تذكر ،و تو اعصاب نداري ديگر
وشدي مات به آن گوشي مشغولي كه
پشت خط يك نفر انگار خودش را مي كشت
مي روي حل بشوي در دل فرمولي كه
عشق يا اينكه هوس ،مسئله اينست ولي
مي رسي گيج به يك پاسخ مجهولي كه
دردسر مي كشي و دود شدي در سيگار
مي خورد روح تو را قوطي كپسولي كه
هم زد آن قاعده را قاشق تو در ليوان
عشق يا اينكه........ فرو بردن محلولي كه
زندگي بود كلاسي كه تمامش كردي
مي روي خواب سر ساعت معمولي كه