غبارِ غم زده
غبارِ غم زده این رو به روی دور مرا
گلاب توست که آتش زده است گور مرا
نهنگ قاتل دریاست روزی ام امروز
که سخت پاره و از هم دریده تور مرا
ز زمهریر تو صدها بهار می روید
که آه سرد تو آتش زند تنور مرا
نگاه خیره ـ سرت در تراز خون و خمار
هلا که له کند این بارهم غرور مرا
سگ دو چشم تو گیراست ، پلک بستی تا
چو استخوان نرباید ز من شعور مرا
تو سوی چشم منی ، رو به سوی چشم منی
مگر تو سو بدهی چشم های کور مرا
چه تنگ تر شده امشب گلوی کوچه تان
که بغض کوچه مگر سد کند عبور مرا
حسین شیردل