سرگشته

 

مکن سرگشته آن دل را ،که دست آموز غم کردی 
به زیر پای هجرانش ، لگدکوب ستم کردی
قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
بَدَم گفتی و خرسندم ، عفاک الله نکو گفتی 
سگم خواندی و خشنودم ، جزاک الله کرم کردی
چه لطفست این که فرمودی ،مگر سبق اللسان بودت 
چه حرفست این که آوردی ،مگر سهوالقلم کردی
عنایت با من اولی تر که تادیدم جفا دیدم 
گل افشان بر سر من کن ، که خارم در قدم کردی
غنیمت دان اگر روزی به شادی دررسی ای دل 
پس از چندین تحمل‌ها ، که زیر بار غم کردی
شب غم‌های سعدی را ، مگر هنگام روز آمد؟ 
که تاریک و ضعیفش چون ، چراغ صبحدم کردی
سعدی

ای لعبت خندان

ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده‌ست؟
وی باغ لطافت به رویت که گزیده‌ست؟

نیکوتر از این میوه همه عمر که خورده‌ست؟
شیرین‌تر از این خربزه هرگز که چشیده‌ست؟

ای خضر حلالت نکنم چشمه حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیده‌ست

این خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است
یا توت سیاهست که بر جامه چکیده‌ست

با جمله برآمیزی و از ما بگریزی
جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیده‌ست

نیکست که دیوار به یک بار بیفتاد
تا هیچ کس این باغ نگویی که ندیده‌ست

بسیار توقف نکند میوه بر بار
چون عام بدانست که شیرین و رسیده‌ست

گل نیز در آن هفته دهن باز نمی‌کرد
و امروز نسیم سحرش پرده دریده‌ست

در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی
کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده‌ست

رفت آن که فقاع از تو گشاییم دگربار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده‌ست

سعدی در بستان هوای دگری زن
وین کشته رها کن که در او گله چریده‌ست
شیخ اجل

ماه تمام


روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری

چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری


حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت

کآدمیی ندیده‌ام چون تو پری به دلبری


آینه را تو داده‌ای پرتو روی خویشتن

ور نه چه زهره داشتی در نظرت برابری


نسخه چشم و ابرویت پیش نگارگر برم

گویمش این چنین بکن صورت قوس و مشتری


چون تو درخت دل نشان تازه بهار و گلفشان

حیف بود که سایه‌ای بر سر ما نگستری


دیده به روی هر کسی برنکنم ز مهر تو

در ز عوام بسته به چون تو به خانه اندری


من نه مخیرم که چشم از تو به خویشتن کنم

گر تو نظر به ما کنی ور نکنی مخیری


پند حکیم بیش از این در من اثر نمی‌کند

کیست که برکند یکی زمزمه قلندری


عشق و دوام عافیت مختلفند سعدیا

هر که سفر نمی‌کند دل ندهد به لشکری


شیخ اجل