پلنگ وحشی

در خیالم ترا پلنگ شدم
آهوانه نگاه می کردی
و تنت روی چشمه می لغزید
داشتی اشتباه می کردی
تک و تنها به چشمه آمده ای!
آه عریان شدی در آب اي واي
روزگار پلنگ وحشی را
ذره ذره سیاه می کردی ....
و تنت.... چشم من سیاهی رفت
و تنم ... رعشه های ناهنگام
داشتم من گناه می کردم
داشتی تو گناه می کردی....
تو زنی با لبان شاتوت و
گونه های انار ، ویرانگر...
هي روانِ زمين بهم مي ريخت
چهره را قرص ماه می کردی ...
و زلیخا شدی که عصمت را
ببری تشنه تا لب چشمه!
ذره ذره به رسم نیرنگت
یوسفم را به چاه می کردی ....
آمدم تا ترا شکار کنم
بي تفنگ و کمان شکار شدم !
فاتحانه پلنگ عاشق را
زیر چشمی نگاه می کردی
سایه هامان گره به هم خوردند
بوسه ها چون جرقّه در کاهند
در سکوت اجاق ، هیزم را
نم نمک روبراه می کردی
چشمه ای در درون تو قل زد
ماهی ام که شناورم در عشق
از دلت تُنگ ساختی ، فکرِ
ماهيِ بی پناه می کردی....
به خودم آمدم فقط یک عکس
زل به چشمان عاشقم زده بود !
گرم و معصوم مثل آهوها
داشتی تو نگاه می کردی ....
‫#‏غلامرضا_سلیمانی‬

مغرور

مغروری و خودخواه ، اما دوستت دارم
تنهای تنها آه تنها ، دوستت دارم
کش می‌دهد شب را بنان و تار شهناز ، آی
زیبا! دلم تنگست... زیبا! دوستت دارم
تا می‌توانی امتحانم می‌کنی با خشم
می‌پرسی از من باز ، آیا دوستت دارم؟
جز دوستت دارم نخواهم گفت ، خواهم گفت
تا جان به تن ، تا هست دنیا ، دوستت دارم
تو تیغ و ابراهیم... اسماعیلِ تسلیمم!
می‌میرم اما زنده‌ام تا دوستت دارم
از دورها آرامی از نزدیک موّاجی
ای روح مرگ آلود دریا! دوستت دارم
در خواب و بیداری پریشان حالی و شادی!
هر جا که می‌خواهی همان جا دوستت دارم
با شوکران امشب سراغم آمدی ، بگذار
پایان دهم این شعر را با "دوستت دارم"
‫#‏غلامرضا_سلیمانی