نقش من آدم بده است

اي كه در قصه ي تو نقش من آدم بده است

پاي يك دختر ديگر به وسط آمده است

بو بكش,پيرهنم .عطر جديدي دارد

بوي آغوش تو بدجور دلم را زده است

شك نكن كه تن او از تن تو گرم تر است 

حرف هايي كه تو هرگز نزدي را زده است

زندگي با تو بجر كشمش و دعوا نيست

كار تو جيغ زدن كار خودم عربده است

حافظ از جور تو حاشا كه نگرداند روي!

من از امروز دلم معتکف میکده است

 محسن مهرپرور

می شود امشب تو با ...

می شود امشب تو با ...یعنی که من...من... با تو باشم؟


به تو آغشته شوم ... طوری که نتوانم جدا شم ؟


میشود روی تنم مرهم شوی ، خود را بمالی


تا از این دردی که بی تو می کشد جانم ، رها شم ؟


آه... یعنی که پرستاری کنی از حال زارم


تا به حال خوب تو ،یک امشبی را مبتلا شم ؟


مثل جوهر که قلم را خیس شعری تازه کرده


حس نابی را به روی دفتر شعرم بپاشم ؟


یک غزل از تو بگویم ... یک غزل مثل تو زیبا


آه... یعنی میشود با تو سحر از خواب پا شم؟

محسن مهرپرور

با تو من می جوشم و سر می روم

با تو من می جوشم و سر می روم از بس که داغی


شعله لازم نیست کدبانو ،خودت یک پا اجاقی


آشپز وقتی تو باشی هر غذائی خوش خوراک است


خنده های آتشینت ، بوسه های احتراقی


دعوتم کن... با تغزل سفره ی بزمی به پا کن


طبع من را پر کن از عشقت به هر سبک و سیاقی


کهنه و تازه ندارد . همزبان عاشقانم


حافظ و شمس و سنائی ، سعدی و سیف و عراقی


شهریار و منزوی و کدکنی و بهبهانی


عاشقی کن تا بدانی شاعری نیست اتفاقی


این غزل را مینویسم تا که تنها تو بخوانی


با تو من می جوشم و سر می روم از بس که داغی

م مهرپرور


محرم است عاشق به معشوقه

محرم است عاشق به معشوقه ،حجاب یعنی چه؟


روسری و چادر و بند و نقاب یعنی چه ؟


پرده بردار از رخ ات . ای نوگل زیبای من


من رضا خان نیستم. کشف حجاب یعنی چه ؟


این همه در خود فرو رفتن چرا ؟ بیرون بیا ...


بچه آهو ،من هُمایم . دِ ! عقاب یعنی چه ؟


تو بهشتی و صراط مستقیم من تویی


گر تو را دیدن گنه دارد، ثواب یعنی چه ؟


یوسف حُسنِ تو در اعماق چاه تیره است


با ستم های برادر ،اعتصاب یعنی چه ؟


من زلیخاهم که میخواهد عزیز مصر را


نقض کن قانون شب را ، انقلاب یعنی چه ؟


جای ما در آسمان ، هم شان خورشید است و ماه


له شدن در زیر سنگ آسیاب یعنی چه ؟


نغمه ی آزادگی سر کن کنار گوش من


وحشت و ترس و هراس و اضطراب یعنی چه ؟

م مهر


دیوارهای سرد افسرده

دیوار ها ،دیوارهای سرد افسرده


مردی که احساسش به پوچی ها گره خورده


یک پنجره ، یک پنجره رو به رهایی ها


یک شاخه رُز در استکان از تشنگی مرده 


تاریک _سرد و بی صدا ... در انتظار مرگ


دلتنگ و غمگین است _ بد جوری کم آورده


مردی که چشمانش سیاهی میرود کم کم


یک بسته قرص خواب را یک دفعه ای خورده 


در بین تاریکی گم ات کردم – گم ام کردی...


هذیان میگوید، و بعد ... آن مردِ دلمرده...


سر میگذارد روی تنهایی بالشتش


پر میکشد از پنجره ، یک روح افسرده

محسن مهرپرور

كسي در انتظارِ "هيچ كس " نيست

اينجا كسي در انتظارِ "هيچ كس " نيست


چشم انتظارت مانده ام يك عمر _ بس نيست ؟


اين بي ملاقاتي ترين زندانيت را


اميدِ آزادي از این کهنه قفس نيست ؟


آتش بزن دلتنگي ام را ، جوخه ي مرگ !


قلب مرا لطف شما در تيررس نيست ؟


اعدامیم _ در این سفر، تاخیر تا کی ؟


آیا زمان کوچ کردن از عبث نیست ؟


همزيستي ها كرده ام يك عمر با " من "


در اين بيابان جز من و من. خار و خس نيست


اي كاروان بادهاي بي سرانجام ...


يك عمر چرخیدیم و چرخیدیم .... بس نيست ؟

م مهرپرور

به نبودن هايت عادت ميكنم

من به زودي به نبودن هايت عادت ميكنم

از غم ات ميميرم و يك خواب راحت ميكنم

پر فريادم اگر بغض سكوتم بشكند

حرمت عشق گذشته را رعايت ميكنم

به كسي كه پيش اويي . آه حتي گاه من

-به خودم كه با تو بودم هم حسادت ميكنم

از تماشاي تو در يك قاب كوچك خسته ام

خسته ام آري .ولي دارم نگاهت میکنم

رفته رفته عشق من نسبت به تو كم ميشود

تا كه روزي كاملا احساس نفرت ميكنم

من به زودي . . .

من به زودي به خودم به خاطراتم به دلم

مثل تو حتي به احساسم خيانت ميكنم

محسن مهرپرور

بوسه ای از جنس غزل

باز... محتاج غزل از لب شیرین تو ام


تلخ ، در هم شده ام ، در پی تسکین تو ام


به سرا بوسه ای از جنس غزل بر لب من


یاریم کن تو به یک بوسه که مسکین تو ام


مذهب عشق اگر مذهب خوبان باشد


" کعبه ی عشق ". من عاشق شده ی دین تو ام


در طواف تو به دنبال خدا میگردم


گوش جان داده به آغوشِ فرامین تو ام


لب به لبیک ، درآمیخته ام در بَرِ تو


چون مسلمان شده ی لعل شرابین تو ام


حالِ من سایه ی طوبای تو را میخواهد


آه ... محتاجِ شکر پاره ای از تین تو ام


تا در این جنت جانانه به جانانه رسم


تلخ ، در هم شده ام ، در پی تسکین تو ام


محسن مهر پرور

عشق بازی

شعر من وقتی که با تو عشق بازی می کند


در تنور داغ آغوشت ، چه نازی می کند


در تو می پیچد تمام واژه های پیکرش


در میان بوسه هایت یکه تازی می کند


می شود آن کس که باید باشد و باید شود


عاشقی را پیش چشمت صحنه سازی می کند


مثل مجنون می شود در پاره ای از لحظه ها


چون که لیلا دائماً عاشق نوازی میکند


شعر من ... آری ... تو باشی . جور دیگر میشود


وصف غم ها را فقط با فعل ماضی میکند


بی خیال درد و غمهای درونی می شود


چون تو هستی ، ادعای بی نیازی میکند


محسن مهر پرور

شمس تبریزی

کی به دنیا می رسد ، آن کس که دنیایش تویی

درد دارد ، زایشِ شعری که بابایش تویی


'مردی' ام . این روزها آبستن چشمان توست

یک غزل در راه دارم . کو سراپایش تویی


میزند در سینه ی تنگم جنینِ نابکار

هی لگد پشتِ لگد . خواهش تمنایش تویی


لب ' ویارِ' بوسه دارد از لبت ، ای نازنین

روز و شب ، درد و دوا ، امروز و فردایش تویی


شکل تو خواهد شد این لولی وش شیطان صفت

چون دلیل زایش هر بیت زیبایش تویی


نازنیم ، با تو شبها می شود خورشد دید

شمس تبریزیُ  ' مولانا ' غزل هایش تویی


من منم ، اما خدا میداند امشب من تو ام

سر به بیداری زده آنکس که رویایش تویی


محسن مهرپرور

گدایان محبت

بت پرستی میکند – حتی خلیل الله نیز

ای بت زیبا ، خدا را کرده ای گمراه نیز

گشته ام – هرجا که فکرش را کنی در عرش و فرش

مثل تو زیبا نبود و نیست … حتی ماه نیز

چون تو زیبایی خریداری ندارد ناز کس

یوسف افتاده در قعر سیاه چاه نیز

از گدایان محبت تا خدایان غنا

پیش تو محتاج دولت می شوند و شاه نیز

پای عشقت ای بت زیبا بِکش جان مرا

هر کجا خواهی ببر – حتی به قربانگاه نیز

شعله های سرکش احساسم از گرمای توست

این دل دیوانه و این سینه ی پر آه نیز

صبر ایوبم کم آمد – عمر نوح ام را بگیر

یا نگاهی کن به من ،حتی کم و کوتاه نیز

قانعم ، حتی به اندک لحظه ای همسایگی

دلخوشم حتی اگر یادم کنی گهگاه نیز

محسن مهرپرور

قدم


همین که کنارم قدم میزنی ...زمین و زمان را بهم میزنی


تو زیباترین شعر من میشوی..زمانی که از عشق دم می زنی



خیابان بی انتهای غزل...به عشق تو امشب چراغانی است


دلم بیقرار قدم های توست...قراری که هر شب بهم میزنی



تو فردای شبهای یک شاعری ...که از انتظار تو خوابش نبرد


بیاد تو شبها قدم می زند تو هم در خیالش قدم میزنی



حضور تو یعنی رسیدن به صبح...از این معبر تنگ دلواپسی


شبیه خدا سرنوشت مرا...تو اینگونه داری رقم میزنی



محسن مهر پرور