نوید آزادی

خنده هایت نوید آزادیست ، تک تکش را کتاب خواهم کرد
چشم هایت مرا سیاسی کرد ، با لبت انقلاب خواهم کرد

سرزمینم هزار و اندی سال ، زیر یوغ سیاه تنهاییست
شاه باید از این وطن برود ، خانه اش را خراب خواهم کرد

وقت آتش بس است با تقدیر ، باید این جنگ ها تمام شود
عکس تو قطع نامه ی صلح ست ، روی دیوار قاب خواهم کرد

کودتایی بزرگ در راهست ، یک تبانی علیه خوشبختی
با توکل به قلب تو آن را ، زود نقش بر آب خواهم کرد

کاش از یک لوازم التحریر ، چند ماژیک نقره ای بخری
آسمانم ستاره کم دارد ، سر ِ فرصت حساب خواهم کرد

تو سلحشور زندگی ِ منی ، ناجی ِ این تبار درمانده
فکر تنهایی ات نباش عزیز ، من تورا انتخاب خواهم کرد ...!

رهی کاوه

پابوس

بیستون! دارم به شهر عشق،تنها می روم 

رود هستم ،بی کس و غمگین به دریا می روم 

زائـــرم.. امشب کنارت استراحت می کنم 

حرف ها دارم بگویم ،بعد از اینجا می روم

 در دلم ته مانده های زندگی جان داده است

 بی خود از خویشم به دنبال مسیحا می روم 

بیستون گویا دلت بسیار تنگ مشهدست 

فکرهایت را بکن من صبح ِ فردا می روم 

وحشت از کابوس دیدن خواب را از من گرفت 

خــسته و درمانده به دیـــــدار رویا می روم 

قلب من این روزها آرام و غمگین می زند 

نبض های آخرست و ناشکیبا می روم 

زندگی همواره خوابی ممتد و تکراری است 

بیستون بیدار شو! پابوس آقـــا می روم !

بوی نفرین

سعی کن پیشم نباشی، بوی نفرین می دهم 

بوی کینه، بوی زخمی باز و چرکین می دهم 

آنقدر با قرص های مختلف خوابیده ام 

جزء جزء ام را ببویی بوی مرفین می دهم 

بس که حالم از فضای بسته بر هم می خورد 

شیشه های آسمان را گاه پایین می دهم 

طالعم را زندگی در خویش پنهان کرده است 

خسته ام از بس که دستم را به کف بین می دهم 

مرگ روزی خواهد آمد... خواب او را دیده ام 

درد خود را با نخی سیگار تسکین می دهم 

سایه ! لطفا فندکی بگذار و از من دور شو 

سعی کن پیشم نمانی، بوی بنزین می دهم !