آسمان
درد را از هر طرف خواندیم و غیر از درد نیست
جوجه رنگی!هیچ فرقی بین سبز و زرد نیست
گرچه از بابا شنیدم گریه کار مرد نیست
.
خواستم لب واکنم گریه امانم را برید
.
دشمنان از روبرو و دوستان از پشت سر
دشنه ای در زیر کتف و دشنه هایی در جگر
شیشه ی نوشابه و بیل و چماق و چیز خر...
.
تیزی ِ باران رحمت آسمانم را برید!
.
سرنوشتم شد فقط "ای کاش" و "آه" و "ای دریغ"
روی دار و در فرار و پشت درب و زیر تیغ
زندگی با زنده بودن فرقها دارد رفیق!
.
آب هم آتش گرفت از داغ پشت داغ ما
.
آسمان تا وا شود بال و پر ما ریخته
هرچه دیوار است بی شک بر سر ما ریخته
خون و استفراغ را در ساغر ما ریخته
.
آفرین بر غیرت ساقی سیمین ساق ما!
.
.
.
-میلاد روشن