مرداب بو گرفته
فصلی که گُل به بار نیارد بهار نیست
مرداب بو گرفته که چون جویبار نیست
اسب برهنه باک ندارد ز هر سوار
مردی که زین به اسب ببندد سوار نیست!
این دشت گرمسیر عرق ریز بی درخت
تسکین دردهای دل بی قرار نیست
دلبسته ام به خاطره های جوانی ام
این روزهای تلخ گذر روزگار نیست!
گاهی برای من چقدر درد آور است
وقتی درخت هست ولی سایه سار نیست
حتی بلوط باغ تو بودن غنیمت است
تنها انیس چهره سرخت انار نیست!
خوش خط و خال پیچش با پونه آشنا
این نیش آتشین تو کمتر ز مار نیست
زهر تو عاشقانه جگر سوز می شود
اینگونه ذره ذره تکیدن شعار نیست
محمد دارایی