اصرار
بغضی گلوی پنجره ها را گرفته است
در سینه ام دوباره غمی پا گرفته است
حسی درون سینه ی من درد می کشد
از فکر رفتنت دل دنیا گرفته است
اصرار من به ماندن تو غیر منطقیست
کار من و غرور تو بالا گرفته است
این بار با همیشه کمی فرق می کند
تصمیم را به جای تو "کبری" گرفته است
و می روی و پشت سرت آب می شوم
موج دلت بهانه ی دریا گرفته است!
رفتی و روزگار پس از تو هر آنچه خواست
از من به یک اشاره و ایما گرفته است
بعد از تو کاش پر بکشد روح خسته ام
حالا که بغض پنجره معنا گرفته است...
"مینا حسین آبادی"